محل تبلیغات شما

آقای رحیم زاده روزهایی که نگهبان بود، نمی آمد، برای همین فریبرز مجبور شد در غیاب آقای رحیم زاده، شازده پسرشو بیاره خونه مون، تا کاشی های حمام رو خراب کنه.
فریبرز خودش خیلی جوون می زنه، برای همین ما با دیدن پسر شاخ شمشادش جا خوردیم. حامد گفت 20 سالمه و دانشجو هستم.
نمی شد از یک پسر دانشجو انتظار داشت مثل یک کارگر باتجربه کار کنه، برای همین وقتی حامد رفت احسان کمپرسور رو برداشت و قسمت هایی رو که حامد جا گذاشته بود، کَند.
یک کار دیگه که فریبرز به حامد محول کرد، سوراخ کردن دیوار اتاق خوابها بود. (برای نصب رادیاتور)
دیوار یکی از اتاق خوابها رو باید از داخل پذیرایی سوراخ می کرد و دیوار اون یکی اتاق خواب رو از تو آشپزخونه.
چشمتون روز بد نبینه، وقتی من از پذیرایی آمدم تو اتاق خوابی که حکم آشپزخونه رو برامون داشت و ظرفها و وسایل آشپزخونه رو توش چیده بودیم، دیدم روی همه چیز یک لایه ی ضخیم از گرد و خاک نشسته، دقیقا انگار روی همه چی خاک سرند کرده بودند!
فریبرز به جای اینکه به پسرش بگه چرا زیر درل، جارو برقی نگرفتی به احسان گفت: احسان جان چرا وقتی حامد داشت با درل دیوار رو سوراخ می کرد جارو برقی رو زیر درل نگرفتی؟!
سرتونو درد نیارم از ساعت 10 صبح تا 6 بعد از ظهر، من تمام ظرفها و وسیله ها رو بردم تو دستشویی و زیر روشویی با آب سرد شستم. یعنی حامد به خاطر بی تجربگی تو اون هاگیر واگیر، یک زحمت بیخودی برای من درست کرد.
یک کار دیگه که حامد همون روز انجام داد این بود که سرِ خود به یک گچکار زنگ زد و آدرس خونه ی ما رو بهش داد تا برای انجام کارهای گچکاری بیاد خونه مون.
 فریبرز کلی با پسرش دعوا کرد که چرا به این گچکار زنگ زدی و حتی به حالت قهر یکی دو ساعت از خونه بیرون رفت. اما گچکار همون روز آمد و فریبرز رو تو کار انجام شده قرار داد.
بعدها فریبرز به ما گفت پسر این آقا در دبیرستان، با پسر من همکلاس بوده و مدام به حامد سفارش می کرده که به بابات بگو بابای منو ببره سر کار.

ماجراهای بنایی- قسمت یازدهم (فروش ضایعات)

ماجراهای بنایی- قسمت دهم (مرگ نابهنگام همسایه)

نهراسيم از مرگ... مرگ پايان كبوتر نيست

رو ,حامد ,یک ,فریبرز ,تو ,کار ,فریبرز به ,برای همین ,یک کار ,کار دیگه ,دیگه که

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پودرمخمل مخمل پاش ایلیاکروم 02156573155 پویا مارکتینگ